حکمت و معرفت

عبد عاصی : مطالب زیر همه با هم مرتبط هستند . در واقع خواستم چند حکمت یا چند برگ لطیف را در خاطر نازک خوانندگان محترم ثبت کنم .

برگ اول : در مدح قمربنی هاشم علیه السلام

کیست این کز لب دیوار من آویخته زلف  

تاک‌وش، شیشه به دست، از همه سو ریخته زلف

 کیست این راز پریشانی من، در موهاش         تکیه‌گاه سر شوریده من، بازوهاش

 کیست این عطر غزل می‌وزد از پیرهنش        ای صبا مرحمتی کن بشناسان به منش

 این که می‌خندد و می‌خواند و می‌رقصد و مست    

می‌رود بوی خوش پیرهنش دست به دست

 نازپرداز همه ناز فروشان زمین         ساقی اما، ز همه تشنه‌لبان تشنه‌ترین

نشأت افزای دل و جان خماران مستیش      دستگیر همه خسته‌دلان بی‌ دستیش

 کیست این سروقدِ تشنه‌لبِ مشک به دوش؟     این‌که بی ‌اوست چراغ شب مستان خاموش

 این‌که آتش لب و دریا دل و مشکین کُلَه است     

کیست این شب همه شب ماه شب چارده است؟

 گره وا کردن از آن زلف سیه، لازم نیست      حتم دارم که به جز ماه بنی‌هاشم نیست

 "دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس       که چنان زو شده ام زار و پریشان که مپرس"

 

برگ دوم :  در کتاب «آزاد شده امام حسین(علیه السلام)» آمده است : 
" کم‌کم بسیاری از همسایه‌های شیعه هندی داشتند به او مشکوک می‌شدند، آن شیعه هندی همسایه‌ای جدید بود و نزدیک به 6 ماه می‌شد که به شهر کربلا آمده بود، او کشور و زادگاهش، هندوستان را برای همیشه رها کرده بود تا بقیه عمرش را در کربلا، در مجاورت مزار پاک امام حسین(علیه السلام) زندگی کند، ظاهرش نشان می‌داد که آدمی جلیل‌القدر است.
 
شیعه هندی در یکی از محله‌های کربلا خانه‌ای تهیه کرده بود و حالا بعد از 6 ماه، بسیاری از همسایه‌هایش، او و خانواده‌اش را به خوبی می‌شناختند، همه همسایه‌ها و آدم‌هایی که در این شش ماه با او دیدار و برخوردی کرده بودند او را شیعه‌ای معتقد و پاک و با تقوا یافته بودند، اما به مرور و با گذشت زمان بعضی‌ها متوجه یک موضوع و مسئله غیر عادی و عجیبی درباره آن شیعه هندی شده بودند.
 
آن موضوع و مسئله غیر عادی باعث شده بود تا بعضی از همسایه‌ها، فکرها و عقده‌های غیر منطقی و ناخوشایندی نسبت به او پیدا کنند و رفته رفته گاهی این فکرها بر زبان‌هایشان نیز جاری می‌شد، آن موضوع، در واقع خیلی عجیب بود، آن شیعه هندی در همه این شش ماهی که در کربلا ساکن شده بود، حتی برای یک بار هم به حرم سیدالشهدا(علیه السلام) مشرف نشده بود!
 
فقط در طول این 6 ماه، گاهی بعضی از همسایه‌ها مشاهده کرده بودند که او بعضی از وقت‌ها به بالای پشت بام خانه‌اش می‌رود و رو به سوی بارگاه و گنبد امام حسین(علیه السلام) به آن حضرت سلام می‌دهد و زیارتی می‌خواند و پایین می‌آید، او در همه این 6 ماه، فقط با همین شکل و روش، عزیز و جگر گوشه زهرای مرضیه(سلام الله علیها) را زیارت کرده بود.
 
عاقبت داستان و ماجرای شیعه هندی به گوش مرحوم سید مرتضی (برادر سید رضی گردآورنده نهج‌البلاغه) می‌رسد. سید مرتضی در آن زمان یکی از دانشمندان و علمای بزرگ کربلا بود و در بین مردم و ساکنان کربلا مشهور و معروف به نقیب بود. جناب نقیب بعد از شنیدن و پی بردن به داستان و ماجرای شیعه هندی به خانه او می‌رود و بعد از سلام و علیک و حال و احوالپرسی‌های معمولی، شروع به سرزنش و ملامت شیعه هندی می‌کند، او با صراحت به شیعه هندی می‌گوید: «در مذهب اهل‌بیت(علیهم السلام) یکی از آداب و دستورهای زیارت این است که به حرم داخل بشوی و عتبه و ضریح را ببوسی، ولی این روش و طریقه تو که فقط از بالای پشت بام خانه‌ات آن حضرت را زیارت می‌کنی، اختصاص به شیعیان و مؤمنینی دارد که در شهرها و کشورهای دیگر زندگی می‌کنند و برای آنها ممکن نیست تا در کربلا و در داخل حرم سیدالشهدا(علیه السلام) حاضر شوند.
 
از حالت و چهره شیعه هندی پیدا بود که صحبت‌های نقیب او را بسیار مضطرب و نگران کرده است. او بعد از گوش کردن به همه حرف‌های نقیب با حالتی از روی خواهش و التماس گفته بود: «یا نقیب الاشراف!‌ من از شما انتظار و توقع دارم تا هر مقدار از مال دنیا که بخواهی از من بگیری، ولی در عوض مرا مأمور به داخل شدن به حرم سیدالشهدا(علیه السلام) نفرمایی و مرا به کلی از این کار معاف کنی.»
 
شیعه هندی از اینکه در عوض وارد نشدن و نرفتن به داخل حرم پیشنهاد کرده بود تا هر مقداری از مال و منال دنیا را به جناب نقیب بپردازد، هیچ گونه قصد بدی نداشت، ولی جناب نقیب از این سخن بسیار ناراحت و دلخور شده و با ناراحتی جواب داده بود: «من برای مال دنیا این سخن نگفته و این امر را نکردم، بلکه این روش و طریقه زیارت تو را در صورت ساکن بودن در کربلا، بدعت و منکر می‌دانم و نهی از منکر واجب است!».
 
به نظر می‌رسید جناب نقیب به خوبی فهمیده بود که این شیعه هندی از روی ارادت و عشقی که به امام حسین(علیه السلام) دارد نمی‌تواند به حرم وارد شود، اما اصل و اساس در زیارت ائمه اطهار(علیهم السلام) ورود به حرم‌های شریف و انجام اعمال و آداب زیارت بر طبق دستورات و سفارش‌های حضرات معصومین (علیهم السلام) در داخل آن حرم‌ها و مکان‌های مقدس است.
 
شیعه هندی با توجه به آن حرف‌های صریح و بی‌پرده جناب نقیب، دیگر هیچ حرفی برای گفتن نداشت. او دیگر بر خود واجب می‌دانست که از آن دستور و توصیه جناب نقیب پیروی و اطاعت کند. بعد از پایان و خاتمه سخنان و حرف‌های نقیب به جز آهی سرد هیچ صدای دیگری از آن شیعه هندی بر نیامد، او فقط آهی کشید بود آه و ناله‌ای که از قلب و جگری پر درد بیرون آمده باشد.
 
شیعه هندی بلند شد و رفت تا غسل زیارت کند. او بعد از غسل یکی از بهترین لباس‌هایی را که داشت پوشیده و پاک و پاکیزه و با پایی برهنه از خانه‌اش بیرون آمد. شیعه هندی به سوی حرم سید الشهدا(علیه السلام) در حرکت بود، هر چه بیشتر به حرم نزدیک‌تر می‌‌شد، خضوع و خشوعش بیشتر جلوه پیدا می‌کرد.
 
بعد از دقایقی به درهای حرم رسید و خودش را در جلوی درهای صحن بر روی زمین انداخت، او در اینجا به شدت به گریه افتاده بود، برای بسیاری از زائرانی که از کنارش رد می‌شدند، گریه‌ها و ناله‌های او جالب و دیدنی بود.
 
جناب نقیب به شیعه هندی گفته بود که یکی از آداب و دستورهای زیارت این است که عتبه و ضریح را ببوسی و حالا او در حالی که خود را بر روی زمین انداخته بود، تند‌تند عتبه و درهای صحن شریف را عاشقانه می‌بوسید.
 
زمانی که شیعه هندی از روی زمین بلند می‌شد تا به سوی داخل حرم برود، بدنش به طور محسوسی لرزان شده بود، خدا می‌دانست که در آن لحظه‌ها در قلب و سینه شیعه هندی چه می‌گذشت که او را این چنین به لرزیدن واداشته بود، لرزیدنی همچون گنجشکی که در هوایی سرد و یخبندان در آب افتاده باشد.
 
زمانی که به یکی از کفشداری‌های حرم نزدیک می‌شد، رنگ و رویش زرد شده بود. او در جلوی کفشداری نیز خودش را بر روی زمین انداخت و شروع به بوسیدن زمین کرد، بعد از لحظاتی همانند کسی که در حال جان دادن باشد از روی زمین بلند شد و به ایوان وارد گشت. او فقط چند متر با رواق و با مرقد مطهر محبوب و مولایش حسین بن علی(علیه السلام) فاصله داشت. شیعه هندی در حالی‌که هنوز به رواق وارد نشده بود، پریشانی و بی‌تابی و اضطرابش به حد خطرناک و شکننده‌ای رسیده بود، پس چگونه و با چه صبر و طاقتی می‌خواست به رواق داخل شود؟! ای کاش یکی پیدا می‌شد و جلوی او را می‌گرفت. ای کاش جناب نقیب در آن جا حاضر و شاهد بود و به او امر می‌کرد: بس است، برگرد!
 
اما به هر حال شیعه هندی با هر سختی و مشقتی بود به رواق وارد شد از این به بعد کلمات و توصیفات قاصر از توصیف بودند، به محض اینکه چشم‌های گریان و بر افروخته شیعه هندی به ضریح مبارک و شش گوشه امام حسین(علیه السلام) افتاد، همچون زنی بچه مرده، به سختی نفسی اندوهناک و ناله‌ای جانسوز کشید و به آواز و بانگی جانگداز صدا زد: «آیا اینجا همان جایی است که حسین(علیه السلام) بر زمین افتاده است؟ آیا اینجا همان جایی است که حسین(علیه السلام) کشته شده است؟!».
 
و سپس صیحه و فریادی کشید و در همان نزدیک‌های ضریح، در همان نزدیکی‌های ضریح نقش بر زمین شد.
 
همه زائرانی که بر این صحنه شاهد و ناظر بودند، حیران و مبهوت نگاهی به شیعه هندی و نگاهی به یکدیگر داشتند. لحظاتی نگذشت که تعدادی از زائران به دور جسد و بدن شیعه هندی حلقه زدند. باور کردنی نبود اما واقعیت و حقیقت داشت. او دیگر روح در بدن نداشت. او از جذبه و عشق مرده بود، او پرواز کرده و جان داده بود.

برگ سوم : فقراتی از مناجات شعبانیه

الهی ! جودک بسط املی و عفوک افضل من عملی . الهی ! فسرنی بلقائک یوم تقضی فیه بین عبادک

الهی ان اخذتنی بجرمی اخذتک بعفوک و ان اخذتنی بذنوبی اخذتک بمغفرتک و ان ادخلتنی النار اعلمت اهلها انی احبک

الهی انظر الی نظر من نادیته فاجابک

الهی ان من انتهج بک لمستنیر و ان من اعتصم بک لمستجیر

الهی اقمنی فی اهل ولایتک مقام من رجا الزیاده من محبتک . الهی ! و الهمنی ولهاْ بذکرک الی ذکرک و همتی فی روح نجاح اسمائک و محل قدسک . الهی ! بک علیک الا الحقتنی بمحل اهل طاعتک

الهی ! هب لی کمال الانقطاع الیک و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک حتی تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الی معدن العظمه و تصیر ارواحنا معلقه بعز قدسک

الهی ! و اجعلنی ممن نادیته فاجابک و لاحظته فصعق لجلالک فناجیته سراْ و عمل لک جهرا

الهی ! و الحقنی بنور عزک الابهج فاکون لک عارفا

برگ چهارم : شیخ کلینی(ره) در کافی آورده است که رسول خدا صلوات الله علیه فرموده است : « هیچ چیز مانند مومن مرا به تعجب وانداشت . اگر با قیچی ها بدنش را در دنیا قطعه قطعه کنند خیر اوست و اگر مالک تمام دنیا بشود باز هم خیر اوست و هر چه که خداوند عزوجل نسبت به او انجام دهد خیر اوست . »

برگ پنجم : ابوسعید ابی الخیر فرموده است : « مقام جمع همان است که بنده از خودش فانی شود و همه ی اشیاء را به چشم خدا ببیند برای خدا . و به سوی خدا ببیند با او . و از او و مقام تفرقه یعنی اینکه به دنیا تنها جدای از خدا نظر کند . »

برگ ششم :

پیر من و مراد من، درد من و دوای من     فاش بگویم این سخن شمس من وخدای من

ازتوبه حق رسیده ام،ای حق حق گزارمن    شکر تو را ستاده ام شمس من و خدای من

مات شدم زعشق تو زانکه شه دو عالمی      تا تو مرا نظر کنی  شمس من و خدای من

محو شدم  به پیش تو تا  که اثر نماندم         شرط ادب چنین بود شمس من و خدای من

کعبه من کنشت تو دوزخ من بهشت تو     مونس روزگار من شمس من و خدای من 

برق اگرهزار بارچرخ زند به شرق وغرب     از تو نشان کی آورد شمس من و خدای من   

 

پرسش و پاسخ از مرحوم علامه طباطبایی (ره) - مرگ و عالم برزخ

مهر خوبان دل و دين از همه بي پروا برد        رخ شطرنج نبرد آنچه رخ زيبا برد

تو مپندار كه مجنون سر خود مجنون گشت          از سمك تا به سهايش كشش ليلي برد

من به سرچشمه ي خورشيد نه خود بردم راه         ذره اي بودم و مهر تو مرا بالا برد

من خس بي سروپايم كه به سيل افتادم         او كه مي رفت مرا هم به لب دريا برد

جام صهبا ز كجا بود مگر دست كه بود           كه در اين بزم بگرديد و دل شيدا برد

خم ابروي تو بود و كف مينوي تو بود          كه به يك جلوه ز من نام و نشان يكجا برد

خودت آموختي ام مهر و خوت سوختي ام          با  برافروخته رويي كه قرار از ما برد

همه ياران به سر راه تو بوديم ولي           خم ابروت مرا ديد و ز من يغما برد

همه دل باخته بوديم و هراسان كه غمت          همه را پشت سر انداخت مرا تنها برد

حقیقت مرگ از دیدگاه قرآن کریم

سئوال : حقیقت مرگ چیست ؟

جواب : خداوند سبحان حقیقت مرگ را در آیه ای از قرآن بیان نموده و فرموده است : ‌‌‌« نحن قدرنا بینکم الموت و ما نحن بمسبوقین علی ان نبدل امثالکم و ننشاکم فیما لاتعلمون » ( واقعه:۶۰و۶۱)

یعنی ما مسبوق به علل نیستیم و کار ما یعنی میراندن شما روی این اساس است « علی ان نبدل امثالکم و ننشاکم فیما لایعلمون » . بنابراین مرگ انتقال از نشاه ای به نشه ی دیسگر است و این کار به دست ملک الموت خواهد بود .

شهدا نیز عالم برزخ دارند

سئوال : آیا شهدا عالم برزخ دارند ؟ و اگر ندارند چرا درباره ی حضرت جعفر طیار و ابوالفضل العباس علیهما السلام در روایت امده است : « له جناحان یطیر بهما فی الجنه » ( بحارالانوار ج ۱۸ ص ۱۹۳ روایت ۲۸) : دو بال دارد که بوسیله ی آنها در بهشت به پرواز در می آید .

جواب : شهدا نیز برزخ دارند . و مقصود از بهشت در روایت شاید همان برزخ آنها باشد .

تفاوت نظام عالم برزخ با نظام دنیا

سئوال : آیا نظام عالم برزخ با نظام این عالم فرق دارد ؟

جواب : نظام عالم آخرت یقیناْ با نظام این عالم فرق می کند . مثلاْ انسان در دنیا پس از غذا خوردن سیر می شود و گنجایش خوردن چیز دیگر را ندارد و اگر بخورد می ترکد ! ولی در آن جهان هر قدر بخورد سیر نمی شود . و لذت های دیگر از قبیل جماع و غیره نیز به این صورت است و نظام عالم برزخ نیز اجمالاْ با نظام این عالم فرق دارد .

استکمال نفوس در عالم برزخ

سئوال : آیا نفوس در برزخ استکمال پیدا می کنند ؟

جواب : اگر استکمال در برزخ فرض شود هر چه انسان در ماده کسب کرده همان مرتبه از کمال را دارا است مگر اینکه تخم محبت و معرفت را در وجودش بکارد که نهالش در برزخ ظهور می کند .

بنابراین اگر در دنیا بذر تکامل را کاشته باشد در عالم برزخ پرورش می یابد . مانند اینکه اگر سنت حسنه و یا بنای خیری در دنیا بنیان نهاده باشد ثوابش به روح او عاید می گردد .

سید هاشم حداد (ره)

عبد عاصی : تصاویر زیر گویای انس و الفت یک استاد با محبین و شاگردان خود است . متابعت و مرافقت با استاد سلوکی امری فوق العاده مهم در طریقت می باشد . حضرت آقای سید هاشم حداد رضوان الله علیه از اکابر طریقت شیعی در قرن اخیر هستند و صاحب ملکات عالی و توانایی در دستگیری و تصرفات الهی بودند . انشاالله در سالگرد رحلت ایشان مطلبی کار خواهم کرد . تصاویر زیر احتمالاْ در کاظمین انداخته شده است .

در این تصویر جناب حاج عبدالزهراء گرعاوی (ره)و جناب حاج عبدالجلیل محیی(حفظه الله) هم دیده میشوند

در این تصویر مرحوم علامه طهرانی(ره) وحاج عبدالزهراء گرعاوی(ره) هم دیده میشوند

در این تصویر  مرحوم حاج عبدالزهراء گرعاوی(ره) و حاج محمدعلی خلف زاده(حفظه الله) هم دیده میشوند