بوی سیب ...
عبد عاصی : متاسفانه بدلیل اشتغال مهمی که برایم پیش آمده نمی توانم زیاد به وبلاگ برسم . انشاالله که رفقا ما را خواهند بخشید .
مطلب زیر را در آخر ماه ذی القعده و در ابتدای عشر ماه ذی الحجه ( انتهای اربعین کلیمی) آورده ام چون یک ماه بیشتر تا بهار اشک باقی نمانده است :

ابن شهر آشوب( از علماي و محدثين بزرگ شيعه) نقل کرده است : ام سلمه گوید: پیامبر (صلوات الله علیه) نزد من بود. جبرئیل نازل شد. آن دو با هم گفتگو می کردند که حسن بن علی (علیهماالسلام) در زد. رفتم تا در را باز کنم. دیدم حسین (علیه السلام) هم با اوست. هر دو وارد شدند. چون چشمشان به جدّشان پیامبر خدا افتاد، جبرئیل در نظرشان مانند دحیه کلبی ( فردي خوش سيما از اهالي مدينه که از ياران رسول خدا(صلوات الله علیه) بود ) آمد. دور او می چرخیدند. جبرئیل (علیه السلام) گفت: یا رسول الله ! دو کودک را نمی بینی که چه می کنند؟ فرمود: تو را همچون دحیه کلبی دیده اند. او زیاد سراغ این دو می آید و هرگاه می آید هدیه ای برایشان می آورد.
جبرئیل شروع کرد به اشاره کردن با دستش، مثل کسی که چیزی را می گیرد ناگهان در درستش یک سیب و به و انار بود. آنها را به امام حسن (علیه السلام) داد، همان گونه با دستش اشاره کرد و به حسین (علیه السلام) هم داد. هر دو خوشحال و خندان شدند و نزد جدّشان شتافتند.
پیامبر (صلوات الله علیه) سیب و انار و به را گرفت و بویید، سپس آنها را همان طور به هر یک آن دو داد و فرمود: با آنچه دارید نزد مادرتان بروید و اگر ابتدا پیش پدرتان بروید، بهتر است. آن دو طبق دستور پیامبر خدا رفتند و چیزی از آنها را نخوردند، تا پیامبر نزدشان برود، سیب و میوه های دیگر به همان حال بود. فرمود: یا علی! چرا از میوه نخوردی و به همسر و فرزندانت ندادی و ماجرا را فرمود. پس پیامبر و علی و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام) از آن خوردند و به ام سلمه هم دادند. انار و به و سیب به همان حال باقی بود و هر چه از آن خورده می شد باز به حالت اول برمی گشت، تا اینکه رسول خدا (علیه السلام) از دنیا رفت.
امام حسین (علیه السلام) می فرماید : در دوران حضرت فاطمه (سلام الله علیها) هم تغییر و کاهشی در آنها پیش نیامد. چون فاطمه (سلام الله علیها) به شهادت رسید ، انار را از دست دادیم و سیب و به در دوران پدرم باقی بود. چون امیرالمؤمنین (علیه السلام) شهید شد، بِه هم ناپدید شد و سیب به همان حالت نزد امام حسن (علیه السلام) باقی بود؛ تا آنکه مسموم و شهید شد. سیب باقی بود تا وقتی که در محاصره و بی آبی قرار گرفتم. هر گاه تشنه می شدم، آن را که می بوییدم، شدت عطشم فرو می نشست. چون تشنگی ام افزون شد، بر آن دندان زدم و دیگر یقین به مرگ داشتم.
امام سجاد (علیه السلام) می فرماید : این سخنان را پدرم ساعتی پیش از شهادت به من گفت. چون به شهادت رسید، بوی آن سیب از قتلگاهش می آمد. در پی آن سیب بودند و اثری از آن دیده نشد، ولی بوی سیب، پس از حسین (علیه السلام) هم باقی ماند؛ قبر او را زیارت کردم، دیدم بوی آن سیب از قبر او به مشام می رسد. پس هر کس از شیعیان ما که زائران قبر او باشند بخواهند آن بو را استشمام کنند، هنگام سحر دنبال آن روند. اگر مخلص باشند، آن را خواهند یافت.
(منتهي الامال، شيخ عباس قمي، ج1)
هر کسی خواسته باشد به خدایی برسد باید از کشتی تو راهنمایی برسد
نه فقط فطرس پر سوخته ی تو حتی بی تو جبریل محال است به جایی برسد
سر به زیر قدم توست بها می گیرد پس چه بهتر سر ما نیز به پایی برسد
نیستم عاشق اگر منت درمان بکشم به روی چشم اگر از تو بلایی برسد
وقت تو وقت شریفی ست ولی بین مسیر منتظر می شوی این قدر گدایی برسد
بعد از این وقت کرم پشت در خانه مرو بگذار این دل ما هم به نوایی برسد
ما هنوزم که هنوز است سر کار تواییم تا ببینیم که از تو چه عطایی برسد
طلب ماست نداریم همین ما را بس اگر از مادر تو چند دعایی برسد
رحمت واسعه ات کیسه ی ما را پر کرد این چه لطفی ست به هر بی سر و پایی برسد
گریه کن های تو همسایه ی زهرا هستند بگذارید فقط روز جزایی برسد
یا حسین است و یا ذکر شریف زینب اگر از ما به صف حشر صدایی برسد
به پریشانی گیسوت قسم نزدیک است که به ما هم خبر کرببلایی برسد
ما را ز ما بگیر و خودت را به ما بده